- وساطت کردن
- میانجی گری کردن
معنی وساطت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- وساطت کردن
- میانجی کردن شفاعت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندازه کردن اندازه گرفتن پیمودن اندازه گرفتن و پیمودن زمینی را
سمسول ورزیدن رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند (راحه الصدور رویه 4) بی شرمی کردن
سفارش کردن اندرزنیدن وصیت کردن سفارش کردن
завидовать
beneiden
заздрити
zazdrościć
invejar
invidiare
envidiar
jaloers zijn
ईर्ष्या करना
kıskanmak
ঈর্ষা করা
حسد کرنا
برافشاندن، افشاندن
آرام کردن توشتاندن خاموش کردن آرام کردن
در گذشتن جان سپردن مردن مردن وفت کردن در گذشتن
مردن، وفات یافتن
Silence
молчать
zum Schweigen bringen